دانلود فیلم آسیایی Ichi the Killer 2001 ایچی قاتل با لینک مدیافایر
imdb: 7.2/10
کارگردان: تاکا شی می ایکه
فیلم ژاپنی، می ایکه،
pass: halinh.vn
01http://www.mediafire.com/?gwjzw5yoq1r
02 http://www.mediafire.com/?tmgwdoqnzjy
03 http://www.mediafire.com/?jqhjnmqnk5m
04 http://www.mediafire.com/?2mmoez0mudl
05 http://www.mediafire.com/?n3mk3n1wwjd
06 http://www.mediafire.com/?to4yjlwvzmy
07 http://www.mediafire.com/?zzgfykoj1hw
08 http://www.mediafire.com/?yggy5gzkztm
تاکاشی می ایکه که متولد سال ۱۹۶۰ ژاپن است، فعالیت فیلمسازی اش را از سال ۱۹۹۱ در تلویزیون آغاز کرده و تا به امروز ۷۸ فیلم ساخته. یکی از دلایل سرعت در کار می ایکه این است که او مشتری پروپاقرص دوربین های ویدئویی است و وقتش را صرف پیدا کردن تهیه کننده نمی کند و هرچه دلش خواست را به سرعت با دوربین اش فیلم می کند. او متخصص سینمایی است که به عنوان پرمسمای Extreme (افراطی) معروف است. کارگردانانی که در این دسته فیلم می سازند تمام هم و غم شان این است که بیننده را با استفاده از هر تمهیدی که شده تکان بدهند و اذیت کنند؛ ابزار اصلی این کارگردانان توهمات وحشیانه و کثیف و خشونت بی حد و اندازه است.
می ایکه دومین ابزار را برای کارش انتخاب کرده (تنها در یک فیلم آن هم به شکلی متعادل از ابزار اول استفاده کرده و نتیجه هم بهترین فیلم او شده؛ Visitor Q). یکی از طلایه داران سینمای افراطی در امریکا الی راث است که مجموعه فیلم های Hostel را کارگردانی کرده، اولین فیلم این مجموعه نمونه یی بسیار خوب از سینمای افراطی است، جالب اینجاست که در این فیلم می ایکه نقش کوتاهی دارد.
اما با اینکه می ایکه بیشتر وقتش را صرف سینمای افراطی و ساختن اکشن های یاکوزایی کرده، بهترین نتیجه ها را زمانی گرفته که فیلم هایش از این دو رده خارج بوده اند، از این میان می توان از Visitor Q و «مصاحبه ورودی» (Audition) نام برد و تنها فیلم جاندارش در رسته افراطی فیلم «ایچی قاتل» است که تا حدودی وامدار سینمای گنگستری است.
Visitor Q که می توان آن را «مهمان ناشناخته» ترجمه کرد (زیرا Q در ژاپنی همان کارکرد X انگلیسی را دارد) بهترین فیلم کارنامه می ایکه است. می ایکه در این فیلم موفق شده به تعادلی در افراط گرایی اش دست یابد و از آن مهم تر صحنه های خشن و غریب فیلم را با حسی کارتونی درآورده و این باعث می شود تماشاگر در برخورد با تصاویر به جای آنکه رویش را از پرده برگرداند، با آرامش نیم بندی به تصویر نگاه کند.می ایکه همیشه اعلام کرده یکی از کارگردانان مورد علاقه اش پی یرپائولو پازولینی است. او با «مهمان ناشناخته» دین اش را به این کارگردان فقید ادا می کند. می توان با کمی اغماض گفت «مهمان ناشناخته» بازسازی «تئورما»ی پازولینی است که از صافی سینمای افراطی گذر کرده باشد. البته شباهت های فیلم در همین حد قصه باقی مانده و فیلم می ایکه فاقد لایه های متنوع زیرین فیلم پازولینی است. اما در همین حد هم می توان آن را فیلم قابل قبول و غریبی در مورد بازگشت به کانون گرم خانواده دانست.
در این فیلم مردی با کوبیدن سنگی بر سر پدر خانواده و اصرار بر این کار او را وادار می کند وی را به خانه شان ببرد. در خانه پدر خانواده، مرد را دوستش معرفی می کند. ماندن مرد غریبه در خانه باعث می شود هرکدام از افراد خانواده (پدر، مادر و پسر و نیز دختری که در انتهای فیلم نزد آنها می آید) افسار احساسات سرکوب شده شان را رها کنند و در واقع از حالت انفعالی به حالت فعال دربیایند، مثلاً پدر موفق می شود فیلمش را بسازد. حضور این مرد غریبه که مخرب به نظر می رسد کاملاً نتایجی برعکس می دهد و در انتها هم خانه را ترک می کند، البته همه اینها به کارتونی ترین و غریب ترین شکل ممکن در فیلم نشان داده می شود. اگر می ایکه این جرات را نداشت که کمی خلاف جهت جریان سینمای افراطی شنا کند و تا حدی خشونت و بی پردگی را هجو کند، «مهمان ناشناخته» بدون چون و چرا به زباله یی تبدیل می شد، حتی یک بار هم نمی شد آن را نگاه کرد.
اهمیت «مهمان ناشناخته» در تعدیل افراطش بود، اما «ایچی قاتل» راه دیگر را انتخاب می کند و افراط در خشونت را به کمال می رساند. در این فیلم نیمه گنگستری می توانید انتظار دیدن هرگونه تصویر خشنی را داشته باشید، از دونیم شدن آدم ها گرفته تا وارفتن پوست غلفتی کنده شده صورت کاراکتری بر دیوار. می ایکه تنها زمانی در این فیلم موفق می شود کاری متفاوت با خیل عظیم فیلم های اینچنینی انجام دهد که المان های سینمای گنگستری را به کار می گیرد. در یک کلام موفقیت فیلم او درست زمانی شکل می گیرد که شاهد درگیری در فیلم نیستیم (شاید تنها یکی دو صحنه زدوخورد نو بتوان در فیلم پیدا کرد).
البته «ایچی قاتل» حسن دیگری نیز دارد و آن روی نیاوردن کارگردان به رویکردهای مثلاً سوررئالیستی است. علاقه بیش از حد می ایکه به تصاویر مثلاً سوررئالیستی چیزی است که بیشترین لطمه را به فیلم «زنده یا مرده۲؛ پرندگان» وارد آورده. اما خوشبختانه از این رویکرد در ایچی خبری نیست و می توان فیلم را تلاشی نیمه موفق در ژانر گنگستری به شمار آورد. از جمله بخش های قابل توجه فیلم می توان به بخش شکنجه مردی که از قلاب های ماهیگیری آویزان است یا بازجویی از مردی که در جعبه تلویزیون محبوس شده و همچنین پرداخت ماهرانه برخی صحنه های گفت وگو اشاره کرد. اما صحنه یی که یکی از کاراکترهای اصلی زبان خود را می برد واقعاً چندش آور است و مهم این است که پشت چنین صحنه یی هیچ منطق دیالکتیکی نخوابیده است. افراط در دو صحنه شکنجه کاملاً دلیل داشته، هرچه بیشتر بترسانی فرد زیر شکنجه بیشتر زبان باز می کند اما در صحنه زبان بریدن...
معروف ترین فیلم می ایکه تا به امروز فیلم «مصاحبه ورودی» بوده؛ فیلمی که رکورددار خروج تماشاگران از سالن سینما در جشنواره رتردام بوده است، جریان مردی که همسرش مرده و با کمک دوستش با زنی روبه رو می شود که اصلاً با معصومیتی که در چهره اش نهفته هیچ رابطه یی ندارد. فیلمی خام دستانه که تنها دلیل معروفیت اش افراط کاری در خشونت و وحشی گری است، اینجا برعکس «زنده یا مرده ۲؛ پرندگان» تنها بخش از فیلم که قابل قبول از کار درآمده بخش های رویا/ کابوس سوررئالیستی کاراکتر مرد اصلی فیلم است و جدا از این بخش، باقی فیلم چیزی جز درام جنایی تعلیقی نخ نما شده آماتوری نیست. خود همین بخش سوررئالیستی که حدود ۱۵ دقیقه طول می کشد تمامی داستان فیلم را به موجزترین و تاثیرگذارترین شکل ممکن تعریف می کند و بیشترین تاثیر را بر بیننده می گذارد، به ویژه جایی که کاراکتر مرد می میرد و بعد زنده می شود. اما حیف که می ایکه هرجور که شده می خواسته فیلم بلندی بسازد و باید حق را به تماشاگرانی داد که سینما را ترک کرده اند. صحنه های چندش آور شکنجه که کوچک ترین ارتباطی با صحنه های شکنجه/ بازی در فیلم «سالو» پازولینی ندارند و تنها برای حال به هم زدن یا جسور بودن در فیلم گنجانده شده اند، واقعاً بزرگ ترین لطمه را به فیلم زده اند.
هر صحنه یی می تواند در فیلمی قرار بگیرد، اما باید رابطه یی علی و معلولی با بخش های پیشین و بعدی خود داشته باشد. اگر دیالکتیک خشونت بی حد و حصر را فراموش کنید، فیلم تان با سر به زمین می خورد، درست مثل همین فیلم. نمونه های عالی دیالکتیک بودن افراط گرایی را می توان در فیلم های پازولینی و «بازگشت ناپذیر» گاسپار نوئه جست وجو کرد.جالب است در تعدادی از فیلم های می ایکه رویکرد سوررئالیستی ضعف است و جایی دیگر حسن، افراط کاری جایی حسن است و جایی ضعف. دلیل این مساله چندپارگی فیلم های می ایکه است.
فیلم های او (به جز «مهمان ناشناخته» تا حدودی و بخش هایی از «ایچی قاتل») دارای لحن مشخصی نیستند و بیشتر از شاخه یی به شاخه دیگر می پرند. شاید تنها فیلم های یاکوزایی او باشند که لحن یکدست تری دارند، اما موضوعات نخ نما شده بزرگ ترین ضربه را به این فیلم ها وارد کرده و شاید تنها درگیری های گهگاه بدیع آنها بتوانند تماشاگر را در سینما نگه دارد، اما این کافی نیست. می ایکه بهتر است تلاش و هزینه و وقتی را که صرف ساخت چند فیلم در سال می کند صرف نوشتن یک فیلمنامه کند، آن وقت به نتایج بهتری می رسد. فاصله «ایچی قاتل» تا یک فیلم خوب و «مهمان ناشناخته» تا فیلمی تقریباً به یادماندنی کم است.
__________________می ایکه دومین ابزار را برای کارش انتخاب کرده (تنها در یک فیلم آن هم به شکلی متعادل از ابزار اول استفاده کرده و نتیجه هم بهترین فیلم او شده؛ Visitor Q). یکی از طلایه داران سینمای افراطی در امریکا الی راث است که مجموعه فیلم های Hostel را کارگردانی کرده، اولین فیلم این مجموعه نمونه یی بسیار خوب از سینمای افراطی است، جالب اینجاست که در این فیلم می ایکه نقش کوتاهی دارد.
اما با اینکه می ایکه بیشتر وقتش را صرف سینمای افراطی و ساختن اکشن های یاکوزایی کرده، بهترین نتیجه ها را زمانی گرفته که فیلم هایش از این دو رده خارج بوده اند، از این میان می توان از Visitor Q و «مصاحبه ورودی» (Audition) نام برد و تنها فیلم جاندارش در رسته افراطی فیلم «ایچی قاتل» است که تا حدودی وامدار سینمای گنگستری است.
Visitor Q که می توان آن را «مهمان ناشناخته» ترجمه کرد (زیرا Q در ژاپنی همان کارکرد X انگلیسی را دارد) بهترین فیلم کارنامه می ایکه است. می ایکه در این فیلم موفق شده به تعادلی در افراط گرایی اش دست یابد و از آن مهم تر صحنه های خشن و غریب فیلم را با حسی کارتونی درآورده و این باعث می شود تماشاگر در برخورد با تصاویر به جای آنکه رویش را از پرده برگرداند، با آرامش نیم بندی به تصویر نگاه کند.می ایکه همیشه اعلام کرده یکی از کارگردانان مورد علاقه اش پی یرپائولو پازولینی است. او با «مهمان ناشناخته» دین اش را به این کارگردان فقید ادا می کند. می توان با کمی اغماض گفت «مهمان ناشناخته» بازسازی «تئورما»ی پازولینی است که از صافی سینمای افراطی گذر کرده باشد. البته شباهت های فیلم در همین حد قصه باقی مانده و فیلم می ایکه فاقد لایه های متنوع زیرین فیلم پازولینی است. اما در همین حد هم می توان آن را فیلم قابل قبول و غریبی در مورد بازگشت به کانون گرم خانواده دانست.
در این فیلم مردی با کوبیدن سنگی بر سر پدر خانواده و اصرار بر این کار او را وادار می کند وی را به خانه شان ببرد. در خانه پدر خانواده، مرد را دوستش معرفی می کند. ماندن مرد غریبه در خانه باعث می شود هرکدام از افراد خانواده (پدر، مادر و پسر و نیز دختری که در انتهای فیلم نزد آنها می آید) افسار احساسات سرکوب شده شان را رها کنند و در واقع از حالت انفعالی به حالت فعال دربیایند، مثلاً پدر موفق می شود فیلمش را بسازد. حضور این مرد غریبه که مخرب به نظر می رسد کاملاً نتایجی برعکس می دهد و در انتها هم خانه را ترک می کند، البته همه اینها به کارتونی ترین و غریب ترین شکل ممکن در فیلم نشان داده می شود. اگر می ایکه این جرات را نداشت که کمی خلاف جهت جریان سینمای افراطی شنا کند و تا حدی خشونت و بی پردگی را هجو کند، «مهمان ناشناخته» بدون چون و چرا به زباله یی تبدیل می شد، حتی یک بار هم نمی شد آن را نگاه کرد.
اهمیت «مهمان ناشناخته» در تعدیل افراطش بود، اما «ایچی قاتل» راه دیگر را انتخاب می کند و افراط در خشونت را به کمال می رساند. در این فیلم نیمه گنگستری می توانید انتظار دیدن هرگونه تصویر خشنی را داشته باشید، از دونیم شدن آدم ها گرفته تا وارفتن پوست غلفتی کنده شده صورت کاراکتری بر دیوار. می ایکه تنها زمانی در این فیلم موفق می شود کاری متفاوت با خیل عظیم فیلم های اینچنینی انجام دهد که المان های سینمای گنگستری را به کار می گیرد. در یک کلام موفقیت فیلم او درست زمانی شکل می گیرد که شاهد درگیری در فیلم نیستیم (شاید تنها یکی دو صحنه زدوخورد نو بتوان در فیلم پیدا کرد).
البته «ایچی قاتل» حسن دیگری نیز دارد و آن روی نیاوردن کارگردان به رویکردهای مثلاً سوررئالیستی است. علاقه بیش از حد می ایکه به تصاویر مثلاً سوررئالیستی چیزی است که بیشترین لطمه را به فیلم «زنده یا مرده۲؛ پرندگان» وارد آورده. اما خوشبختانه از این رویکرد در ایچی خبری نیست و می توان فیلم را تلاشی نیمه موفق در ژانر گنگستری به شمار آورد. از جمله بخش های قابل توجه فیلم می توان به بخش شکنجه مردی که از قلاب های ماهیگیری آویزان است یا بازجویی از مردی که در جعبه تلویزیون محبوس شده و همچنین پرداخت ماهرانه برخی صحنه های گفت وگو اشاره کرد. اما صحنه یی که یکی از کاراکترهای اصلی زبان خود را می برد واقعاً چندش آور است و مهم این است که پشت چنین صحنه یی هیچ منطق دیالکتیکی نخوابیده است. افراط در دو صحنه شکنجه کاملاً دلیل داشته، هرچه بیشتر بترسانی فرد زیر شکنجه بیشتر زبان باز می کند اما در صحنه زبان بریدن...
معروف ترین فیلم می ایکه تا به امروز فیلم «مصاحبه ورودی» بوده؛ فیلمی که رکورددار خروج تماشاگران از سالن سینما در جشنواره رتردام بوده است، جریان مردی که همسرش مرده و با کمک دوستش با زنی روبه رو می شود که اصلاً با معصومیتی که در چهره اش نهفته هیچ رابطه یی ندارد. فیلمی خام دستانه که تنها دلیل معروفیت اش افراط کاری در خشونت و وحشی گری است، اینجا برعکس «زنده یا مرده ۲؛ پرندگان» تنها بخش از فیلم که قابل قبول از کار درآمده بخش های رویا/ کابوس سوررئالیستی کاراکتر مرد اصلی فیلم است و جدا از این بخش، باقی فیلم چیزی جز درام جنایی تعلیقی نخ نما شده آماتوری نیست. خود همین بخش سوررئالیستی که حدود ۱۵ دقیقه طول می کشد تمامی داستان فیلم را به موجزترین و تاثیرگذارترین شکل ممکن تعریف می کند و بیشترین تاثیر را بر بیننده می گذارد، به ویژه جایی که کاراکتر مرد می میرد و بعد زنده می شود. اما حیف که می ایکه هرجور که شده می خواسته فیلم بلندی بسازد و باید حق را به تماشاگرانی داد که سینما را ترک کرده اند. صحنه های چندش آور شکنجه که کوچک ترین ارتباطی با صحنه های شکنجه/ بازی در فیلم «سالو» پازولینی ندارند و تنها برای حال به هم زدن یا جسور بودن در فیلم گنجانده شده اند، واقعاً بزرگ ترین لطمه را به فیلم زده اند.
هر صحنه یی می تواند در فیلمی قرار بگیرد، اما باید رابطه یی علی و معلولی با بخش های پیشین و بعدی خود داشته باشد. اگر دیالکتیک خشونت بی حد و حصر را فراموش کنید، فیلم تان با سر به زمین می خورد، درست مثل همین فیلم. نمونه های عالی دیالکتیک بودن افراط گرایی را می توان در فیلم های پازولینی و «بازگشت ناپذیر» گاسپار نوئه جست وجو کرد.جالب است در تعدادی از فیلم های می ایکه رویکرد سوررئالیستی ضعف است و جایی دیگر حسن، افراط کاری جایی حسن است و جایی ضعف. دلیل این مساله چندپارگی فیلم های می ایکه است.
فیلم های او (به جز «مهمان ناشناخته» تا حدودی و بخش هایی از «ایچی قاتل») دارای لحن مشخصی نیستند و بیشتر از شاخه یی به شاخه دیگر می پرند. شاید تنها فیلم های یاکوزایی او باشند که لحن یکدست تری دارند، اما موضوعات نخ نما شده بزرگ ترین ضربه را به این فیلم ها وارد کرده و شاید تنها درگیری های گهگاه بدیع آنها بتوانند تماشاگر را در سینما نگه دارد، اما این کافی نیست. می ایکه بهتر است تلاش و هزینه و وقتی را که صرف ساخت چند فیلم در سال می کند صرف نوشتن یک فیلمنامه کند، آن وقت به نتایج بهتری می رسد. فاصله «ایچی قاتل» تا یک فیلم خوب و «مهمان ناشناخته» تا فیلمی تقریباً به یادماندنی کم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.