۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

دانلود فیلم The Exterminating Angel 1962 ملک الموت با لینک مدیافایر



imdb: 8.1/10
کارگردان: لوئیس بونوئل
فیلم سور رئال، بونوئل








http://www.mediafire.com/?sharekey=24312c916d1f1780ab1eab3e9fa335cac5fa65d8f3b51be6

بونوئل به نوعی بخاطر صاحب سبک بودن ، از جمله کارگردانانی است که برای شناخت دقیق درونمایه آثارش باید به پیش زمینه تاریخی و تحلیل جزئی سبکی که به آن اشتهار یافته پرداخت و همین بهانه ای شد برای باز کردن اسرار سوررئالیسم .
سورئالیسم در واقع عصیانی اساسی است بر ضد تمدنی که روشن ترین ویژگی آن این است که انسان هرگز با چنین شدتی خود را در درون زندگی مبتذل محصور نکرده است و آنچه سورئالیسم می‌خواهد بر ضد  این تمدن است . آنچه می خواهد تنها انقلاب فکری و هنری نیست، بلکه در عین حال انقلابی اجتماعی و به ویژه آزادی کامل بشریت است .
سورئالیسم ، فلسفه به معنی کلاسیک کلمه نیست ، با این‌همه به معنی وسیع کلمه نوعی فلسفه است . زیرا جهان بینی تازه ای را بیان می‌کند و به دنبال کشف از کیهان است . نه اینکه تجربه گرایی ساده ای باشد ، در عین حال هم عمل است و هم تفکر درباره غایات این عمل .
برای کسی که از بیرون ناظر است سورئالیسم هیولایی است شگرف و نامعقول اما برای کسی که تنوانسته وارد آن شود ، ورود به دنیای فراواقعیت است یعنی نه در غیر واقعی ، بلکه در قلب واقعیت .
برتون می گوید که روح باید در غرقاب های خویشتن غوطه زند هر که در طول قرون مجبور بوده است از راههای طی شده  من و ابر من فاصله بگیرد کاری نمی تواند کرد جز اینکه حریصانه در همه جهات ، زمینهای وسیع و تقریبا بکر و دست نخورده خویشتن را بکاود . در واقع ، آن قدرتهای اولیه که اساطیر باستان به گذشته ای بهشتی نسبت داده بودند ، در نظر سورئالیست ها ، در زیر ورطه سرکوب های اخلاقی ، اجتماعی و فکری قرون مدعی عملی بودن که بر عکس به علو واقعی ( یعنی جستجوی حقیقت ) خیانت کرده اند ، مخفی هستند .
و حال بررسی فنون سورئالیسم :
۱/    طنز حقارت ها و پوچی های دنیایی که هستی در آن جریان دارد ، در نظر کسیکه از دل و جان در آرزوی لایتناهی است ، آن دنیا را خنده دار یا کمیک جلوه می دهد . پیش از گشودن راهی تازه باید ویران کرد و خنده هنوز بهترین سلاح برای برای از هم گسستن نوع سالوس و ریاست اهل طنز از زندگی فاصله می گیرد تا آنرا به عنوان تماشاگر نگاه کند . زندگی واقعی جنبه جدی خود را از دست می دهد و برای کسی که آنرا با بی اعتنایی نگاه می کند ، موضوع تمسخر می شود بنابراین طنز نوعی بی علاقگی به واقعیت خارجی را ایجاب می کند و دیدگاه کسی است که غوغای جهان را از بالکن خانه اش می نگرد . اما تکیه بر جنبه های مضحک و تمسخر همه قراردادها ، قهرا به طغیان بر ضد نظام موجود منجر می شود . به دنبال کشفیات فروید ، طنز آشکارا به عنوان دگردیسی روح سرکش و رد اطاعت از پیشداوریهای اجتماعی ظاهر می شود : طنز نقاب نومیدی است .
شعر که می تواند از موقعیت های پیاپی زندگی را بیان کند ، بهتر از نقاشی تن به طنز می داد . با این همه هنگامیکه نقاشی به عنوان وسیله بیان زندگی درون نیز بکار می رفت ، اثار طنز آلودی مانند آثار مارکس ارنست به وجود آمدند که از این نظر باز هم به گفته آندره برتون « هیچ چیز کامل تر و تکان دهنده تر از سه رمان او در قالب کولاژ نیست : زن بی سر ، دخترکی که می خواست وارد طریقت کارمل شود ، و یک هفته نیکوکاری با عناصر هفتگانه .»
اما سینما بود که می بایست زمینه منتخب طنز باشد ، امکانات سینما به نیروی تخیل اجازه می دهد که آزادی عمل بی پایان به خود بدهد ، همان سان که فیلمهای کارتون و برخی دیگر از فیلمهای آمریکایی که واقعیتی تازه را به انسان تلقین می کنند ، واقعیتی که در آن در سایه برخوردهای غیر منتظره اشیاء و موضوع های نامتجانس ، مضحکه است که پیروز می شود . آنتونن آرتو که طنز را وسیله آزاد سازی نیروهی غریزی موجود انسانی می داند. ANIMAL CLACKERS   اولین فیلم برادران مارکس را کشف تازه ای می شمارد و می گوید جادویی خاص که روابط عادی کلمات و تصاویر را از مفهوم همیشگی عاری می کند . اگر بتوان حالتی مشخص و درجه ای شاعرانه و خاص از کار ذوقی را به سورئالیسم نام داد ، فیلم ANIMAL CLACKERS در آن مرحله جای میگیرد . بنابراین سورئالیست ها از ما می خواهند که از دنیای سودجو که سود مادی یگانه محرک آن است بگذریم و وارد دنیای شگفتی ها و زیبایی ها شویم اما سورئالیسم کارکرد اراده غریب گردانی مطلق ما خواهد بود یعنی اینکه از اشیاء و قضایا جدا شویم و آنها را در رابطه با خودمان نبینیم ، بلکه آنچنانی ببینیم که می توانند در عالم خود باشند . اما از این مرحله درهم ریختن ظواهر ، سورئالیستها زیبایی شناسی تازه ای بوجود می آورند . ماکس ارنست برای ما تشریح می کند که چگونه زیبایی می تواند بر طبق فرمول کنت دولوتره آمون : « از ملاقات یک چرخ خیاطی با یک چتر بر روی میز تشریح به وجود آید . »
بنا براین طنز در سوررئالیست دو جنبه را برای ما به وجود می آورد . نخست باید واقعیت را ویران ساخت تا واقعیت تازه ای از آن پدید آید که اولی فقط پوسته سطحی آن  بود . طنز با نقدی که درباره روابط طبیعی و منطقی تصاویر ، کلمات و اشیاء انجام میدهد ، آنها را در دنیای دیگری می افکند ، تا آنجا که اصل هویت را هم مورد تردید قرار می دهد و ذهن را با ضربه های پیش بینی نشده تصاویر به آشفتگی اولیه بر می گرداند . سخن در شرح این مطلب و حتی بسط آن به طنز عینی و طنز سیاه در سورئالیسم بسیار است ، اما تا آنجا که از حوصله خارج است و من قصد ندارم تفصیل کاملی بر آن در اینجا باشد ، از این مقوله می گذرم و به دومین فن از فنون سوررئالیسم نظر می افکنم :
۲- امر شگفت و جادو
امر – شگفت
بدین سان ، سورئالیسم ، با نقد واقعیت ، به نهضتی می پیوندد که در علوم پایه های جزمیت را متزلزل می کند و در فلسفه کیفیت انتزاع نظامهایی را که فقط بر بنیاد منطق استوارند نشان می دهد . هر کس وارد قلمرویی می شود که در آن گروتسک و مجهول غرابت خود را از دست میدهد ، مانند پل الوار در می یابد که همه چیز قابل تشبیه به همه چیز است . همه چیز طنین خود ، دلیل خود ، تشابه خود ، تضاد خود و صیرورت را در همه جا می یابد . و این صیرورت لا یتناهی است .
در این جهان وهم آمیز عجیب ترین حوادث طبیعی جلوه می کند . ذهن نقاد از کار می ماند ، اجبارها از میان می رود . همین قلمرو سحر آمیز ، قلمرو سورئالیته ( واقعیت برتر ) است .
همانطور که گوئی آراگون نوشته است در ورای دنیای واقع هم روابط دیگری هست که ذهن می تواند دریافت کند و همان اهمیت درجه اول را دارند ، مانند تصادف ، پندار ، وهم و رویا . این گونه های مختلف ، در یک  نوع ادبی که همان سوررئالیته باشد تجمع و تجانس پیدا کرده اند . بنابراین سوررئالیستها از دنیای واقع دور می شوند تا در جهان اوهام و اشباح نفوذ کنند : « زیرا تنها با رویکرد به عالم وهم تا آن حدی که عقل بشری سلطه خود را از دست بدهد ، می توان به  آنجا رسید که عمیق ترین هیجان هستی را درک و بیان کرد . » ضمنا برخی از مکانها بال و پر گرفتن مخیله را تسهیل می کنند . این امر از دیدگاه سوررئالیستی ، ( مسئله مغزها ) نامیده می شود . لوییس پس از مدتی اقامت در یک قصر قدیمی بود که راهب را نوشت . رمان در نیمه راه اثر هوسیانس نیز در قصر متروکی می گذرد . پس هر جا که قوه تخیل آزادانه و بدون ممانعت ذهن نقاد تجلی کند ، واقعیت برتر ظاهر می شود . از نظر پی یر آلد پیرو « امور شگفت بیش از پیش آزاد ار قید و بند ، خصوصیات حیرت انگیز ” واقعیت فی نفسه ” یا سوررئالیسم را پیدا می کند . امور شگفت ایجاز خود را بدین سان تکمیل می کند که به صورتی کاملا طبیعی با امور عادی و روز مره در می آید . »
جادو – سوررئالیسم
سوررئالیسم در هیجان بازیابی آن راز نیست که خرد گرائی بی رنگ کرده و مذهب چهره اش را تغییر داده است . آن اندیشه جادوئی ، آن قدرتهای از دست رفته قسمتی از بیانیه اول سوررئالیسم اسرار هنر ( جادویی سوررئالیسم ) نام گرفته و حسرتی که در آن بیان شده به مطالعات نظری گسترده ای منجر شده است تحت عناوین : نوبت سخن با پره است و هنر جادوئی . آنچه در شیوه تفکر جادوئی بیشترین اهمیت را برای سوررئالیست ها دارد این است که به کهن تر از تقسیم توانایی های انسان است ، آن توانایی هائی که که هدف سوررئالیسم متحد ساختن دوباره آنهاست : قدیم تر از آنکه شعر ، فلسفه و علم از هم جدا شوند ، بنژامن پره  ، در نوبت سخن با پره است ، می گوید : « باید پذیرفت که مخرج مشترکی ، جادوگر ، شاعر و دیوانه را با هم متحد می ساخت که همانا جادو بوده با دو گوشت خون شعر است ، بهتر بگوییم در عصری که همه علوم انسانی در جادو خلاصه می شد ، شعر بهیچ وجه از آن جدا نبود .» از سوی دیگر خرد گرایی که آنهمه بخود می بالد ، باید دوباره از دیدگاه آن چیزی که خفه اش کرده است ارزشیابی شود . و باز به گفته پره« در اینجا سخن از این نیست که مدح شعر را برای مقابله با فکر منطقی بگوییم ، بلکه اعتراض به تحقیری است که مدعیان عقل و منطق از شعر می کنند .» با این دید طرحی برای آینده پی افکنده می شود . نسلهای آینده راهی برای ترکیب عقل و شعر پیدا خواهد کرد . با تحقق چنین مرحله ای نوعی آشتی دیالکتیکی خواهند رسید بین منطق و آن چیزیکه به طور معمول خلاف آن شمرده می شود ، اما بیشتر مکمل ضروری و تقویت کننده آن است جادوئی که سوررئالیست ها می خواهند به سراغش بروند ، به جای آنکه رفتاری ارتجاعی شمرده شود ، راهگشای آینده ای نامحدود است : « انسان اولیه هنوز خود را نمی شناسد و در جستجوی خویشتن است … انسان امروزی سرگردان شده است . انسان اینده نخست خود را باز خواهد یافت و باز خواهد شناخت و خود آگاهی پیدا خواهد کرد . »  انسان اینده ، انسان سوررئالیست .
۳ – نگارش خودکار
در سال ۱۹۲۲ آندره برتون در ورود مدیوم ها ، می نویسد که مشخصات اصلی سوررئالیسم  ، استفاده از سه تکنیک است :
·       نوعی خودکاری ( اتوماتیسم ) روشی که بسیار نزدیک به حالت رویاست .
·       داستانهای رویا
·       تجارب خواب مغناطیسی
البته این شگرد نگارش خودکار را در سال گذشته نیز نویسندگان متعددی بکار برده بودند . خود برتون از تجارب والپول و کنوت هامسون نام می برد و میشل کاروژ می گوید که می تواند نامهای هوفمان ، نیچه ، رتینف دولابرتون ، جرج الیوت ، لانگفلر ، دیدرو ، گوته و … را هم به این نامها اضافه کند ، اما فقط به این منظور که قبل از سوررئالیسم نوعی «ما قبل تاریخ اتوماتیسم وجود داشته »
تازگی برجسته سوررئالیسم در این است که برتون توانسته است پی ببرد که دائما در اعماق ضمیر پنهان گفتاری شکل می گیرد که کافی است به آن توجه کنیم تا بتوانیم در هر لحظه آن را ثبت کنیم و در این صورت است که می توان پی برد به اینکه گفتار آگاه روزمره فقط حجابی است بر جریان درونی ترین و صمیمانه ترین اندیشه سرکوب شده .
ü     عمل به نگارش خودکار
   آندره برتون در اسرار هر جادویی سورئالیستی شیوه ای را که برای انجام این تجربه مناسب است چنین شرح می دهد :
پس از مستقر شدن در نقطه ای مناسب و ممکن برای تمرکز ذهن تان در خویشتن ، بگویید که برایتان وسائل نوشتن بیاورند در انفعالی ترین یا تاثیر پذیر ترین حالتی که می توانید قرار بگیرید […] به سرعت و بدون موضوع پیش بینی شده بنویسید با چنان سرعتی که وقت به خاطر سپردن یا بازخوانی نوشته تان را نداشته باشید […] تا هر چقدر که دلتان می خواهد ادامه بدهید .
بنظر بسیار ساده می رسد کافی است ذهن مان را خالی کنیم به طوریکه هجومی از کلمات به آن بدون جلوگیری صورت گیرد . اما این سادگی سطحی ، مشکلات فراوان دارد : گذاشتن ذهن در انفعالی ترین یا تاثیر پذیرترین حالت ایجاب می کند که انسان به طور اساسی از دنیای روزمره جدا شود . نگارش خودکار عدم توجه مطلق به به واقعیت بیرونی را ایجاب می کند که به سادگی قابل حصول نیستند . و نیز ترک همه اشتغالات عادی خود ذهن ریا، قطع علاقه کامل از آنچه معمولا تشکیل دهنده اندیشه شمرده می شود : وابستگی های منطقی و اخلاقی زیبایی شناختی که اوتوماتیسم می خواهد نشان دهد که هیچکدام از آنها اهمیت ندارد و یا آنها را تغییر شکل می دهد یا محدود می سازد . از اینرو نگارش خودکار را اغلب به نوعی ریاضت واقعی را تشبیه کرده اند ، که به هیچ وجه عبارت از این نیست که بگذاریم گفتاری بخودی خود دنبال شود ، بلکه برعکس کوشش فراوانی است برای اینکه صورتهای مختلف سانسور را از آن دور کنیم .
خود آندره برتون می گوید : « برای من بسیار ساده تر و بی دردسر تر است که تسلیم ضروریات یک فکر منطقی شوم تا این فکر را کاملا در حالت انفعالی بگذاریم به طوریکه  گوش شنیدن هیچ حرفی را نداشته باشم مگر حرفی که از دهان شبحی می شنوم . »


در هر صورت ، با وجود فراوانی امیدهائی که نگارش خودکار ایجاد می کند ، تاریخ آن به گفته آندره برتون در سوررئالیسم ، تاریخ یک ناکامی مداوم است . به مشکلات فراوانی که عمل به آن ایجاد می کند و “ژولین  گراک ” دلیل اصلی شکست خود را در آنها می بیند ، دشواریهای زیر نیز افزوده میشود .
·       این دشواری که انسان بتواند حقیقتا از هرگونه دغدغه زیبایی شناختی فارغ شود .
·       مسائل روانی که او توماتیسم انتتظار تجربه آنها را دارد اما نمی تواند پاسخگوی آنها باشد .
·        خطر دوگانه شدن ذهن
·       نوعی ناکامی درباره عمومی کردن عمل به آن 
بطور کلی باید اعتراف کرد که  سیاه کردن کاغذ با حذر کردن از آنچه می تواند بصورت ادبی ادامه پیدا کند ، عملا غیر ممکن بنظر می رسد . برتون در نامه ای به رولان دورنویل ، نوشته است که نجات خویشتن از هر گونه وسوسه شاعرانه کار ساده ای نیست .
گذشته از آن ، در ورای تمایل اولیه ای هم وجود دارد که آن نیز مانعی برای دیکته است و آن تمایل به ارتباط گرفتن است . مبارزه با این تمایل به ارتباط ، از نظر روانی خطراتی ایجاد می کند که اشاره به قسمتی از آنها اهمیت موضوع را نشان می دهد . ( آ . ژوفرا) با تکرار تجربه های خود به این خطرها اشاره می کند : «چون من در اثنایی که به تمرین های نگارش خودکار ” سپیده در آن سر دنیا ” بودم خیلی زود متوجه شدم که خطر عدم تعادل و دوپارگی مغزی تهدیدم می کند . دنیای اطرافم بیشتر از آنچه بود ، غیر قابل تنفس می شد   و می گوید اوهامی که همراه با نگارش خودکار است بر خلاف آنچه انتظار داریم جنبه بهشی به خود بگیرد ، اغلب ما را در وحشت مرگ غرق می کند».
۴/ رویا
 تجاربی که در عالم خواب به عمل آمده نشان داده است که فعالیت مغزی انسان از حالت بیداری بسیار فراتر می رود . در اثنای خواب ، چه خواب طبیعی و چه خواب مصنوعی ادامه می باید . ژرار دنروال که باید او را پیشاهنگ سوررئالیسم شمرد ، در همه آثارش اظهار می دارد که فلمرو خیالی واقعیتی برابر با وافعیت عالم بیداری دارد . به عقیده او رویا به آدمی اجازه می دهد که در خود نفوذ کند و به ” معرفت متعالی ” دست یابد . اما نمی تواند به   سحر و جادوی آن دست یابد مگر اینکه نخست ، خود را «به دوزخی ترین صورتی ضایع کند .»
این جستجوی واقعیتی دیگر ، از طریق کشف و سپس تحلیل صرافت طبع آدمی همان روش سوررئالیسم است ، زیرا سوررئالیسم نیز عبارت است : «بازیابی همه نیروی روحی ما بوسیله ای که عبارت است از فرود سرگیجه آور در خویشتن ، روش ساختن منظم مواضع نهفته و تاریک کردن عبارت است از فرود سزگیجه آور در خویشتن ، روش ساختن منظم مواضع نهفته و تاریک کردن روز افزون مواضع دیگر .» 
ذهن وقتی به حال خود رها شده  ، در دنیای اوهام و اشباح به فعالیت می پردازد ، که در آن موجودات و اشیاء صورتی غیر منتظره پیدا می کنند و خود را به رنگهای رویا می آرایند . اگر خود را از این دنیا جدا کنیم ، اگر چشم هایمان را ببندیم ، به جهانی از صور خیال و خاطرات سرکوفته منتقل می شویم که ما را به بیرون از هرگونه منطق و استدلال می کشاند . از نظر فروید این دنیا مظهر تمابلات ناخود آگاه ما و کشش های نا گفته ماست و انسان با کشف رمز آنها به شناخت کامل خویشتن نائل می شود . معمولا برای موفقیت در زندگی ، این جنبه غنی زندگی را به عمد کنار می گذارند که این خود ناقص کردن هستی ماست .
آندره برتون در این مورد نظریات چهار گانه ای دارد که به اجمال به آنها می پردازیم :
۱/    ظاهرا حافظه آگاه ماست که روبا را گسسته و ناپیوسته جلوه می دهد و حال آنکه هیچ چیز مانع این نیست که فکر کنیم بر سب نشانه های متعدد ، رویا پیوسته است و آثاری از سازمان یافتگی دارد . بنابراین اندیشه آگاه از هیچ گونه امتیازی به اندیشه در رویا برخوردار نیست .
۲/    اندیشه بیداری ، اغلب از توجیه های خود عاجز است . چون نمی توان انتخاب ها و کششهائی را که این اندیشه تحمل میکند دقیقا بیان کرد ، مجبورند که اغلب نام تصادف به آن بدهند و یا درون گرائی که طرز عمل آن مبهم است . چه بسا که این انتخاب ها و کششها وجودشان را مدیون رابطه شان با عالم خواب باشند .
۳/    در رویا همه چیز ممکن است  سهولت هر چیزی خارج از اندازه است . تواناییهای فرد ، بر خلاف توانایی هایی که او در عالم بیداری برای خود می شناسد ، بی حد و مرز است . پس در ورای عقل آگاه ، عفل دیگری وجود دارد بی اندازه وسیع.
۴/    مطالعه رویا باید به تصاد بین آنچه از رویا احساس شده است و واقعیت بیداری ، که بر اثر عادت یا تنبلی به آسانی پذیرفته شده است پایان دهد. من گمان می کنم که این دو حالتی که ظاهرا مخالف شمرده می شوند ، یعنی رویا و واقعیت ، در آینده ، در نوعی وافعیت مطلق که میتوان گفت همان “وافعیت برتر ” است حل خواهد شد . فلسفه غربی با بی توجهی در اموری که از حیطه فرد بیرون است شناخت انسان و جهان را محدود ساخته است . سوررئالیسم این تازگی را دارد که ارزش از دست رفته رویا را به آن برمی گرداند و هم از نظر روانشناسی و هم از نظر فلسفی اهمیتی به اندازه بیداری و حتی بیشتر از بیداری برای آن قائل شده است .
۵/    دیوانگی
آندره برتون می گوید که دیوانگان “تا حد زیادی قربانی تخیل خویش هستند
[…] به این معنی که تخیل آنان را به عدم رعایت برخی از مقررات رهبری می کند که با خروج از آنها هدف قرار می گیرند .” و نیز میگوید که “آنان در تخیل خویش از آرامش  زیادی برخوردارند ” و ” از هذیان خویش به فدر کافی لذت می برند و تحمل می کنند که این هذیان فقط برای خودشان ارزش داشته باشد “
باری ، بیماران روحی به بهانه اینکه قوانین طبیعی و آماری را رعایت نمی کنند ، به تیمارستان برده می شوند . سوررئالیست ها پیوسته به این جدا کردن و زندانی کردن افرادی که در نظر آنها ، بعضی از راههای اندیشه را تا به حال طی کرده اند ، به شدت اعتراض می کنند . روح به اصطلاح دیوانگان به سرخوشی در حالاتی سیر می کند که فقط در نظر مردم عادی کوچه و بازار متضاد و بی تناسب است . آنها عادت تطبیق زندگی روز مره را از دست داده اند ، اما دنیای آنها برای خودشان همان قاطعیت دارد که دنیای عادی برای ما . مطالعه پریشان گویی های آنها افق معرفت را به طور محسوسی گسترده می کند وما را از واقعیت عملی ومحدود دور می سازد . در میان بیماری های روانی متعدد ، یکی از آنها ، یعنی پارانویا از نظر هدفی که سوررئالیستها دنبال می کنند قابل توجه است و ترکیبی از واقعیت و خیال را به ما عرضه می کند . بیمار که دچار هذیان عظمت و یا جنون درد و شکنجه شده است ، به اینکه به دنیای درونش پناه برد اکتفا نمی کند ، بلکه تمام پدیده های دنیای خارج را بر گرد اندیشه هذیان آلود  خود تبلورمی کند .

۶- تصادف عینی
سوررئالیسم به هیچ وجه نمی تواند خود را در محدوده ذهنیت و درونگرایی  زندانی کند . اصولی که دارد ایجاب می کند که پیوسته در جستجوی ترکیبی بین ذهن و عین باشد . اگر به سراغ علوم باطن می  رود در عین حال غافل از اهمیت ساده و زندگی اجتماعی نیست بر عکس نقشی که به عهده دارد این است که عملا با آنها روبرو شده و یا ببیند که از چه طریفی نهانی ترین ذهنیت ها و ملموس تری عینیت ها می توانند با هم رابطه برقرار کنند . از این رو تجربه و تفکر برتون پیوسته به طور سرگیجه آوری بین جاذبه اصل اشتیاق و اصل وافعیت بین روبا و زندگی عادی و بین سنت باطنی و انقلابی ترین آموزه های دنیای مدرن در جستجوست . تصادف عینی مجموعه این پدیده هاست که از هجوم شگفتی ها به زندگی روز مره ما حکابت می کند  . در سایه آنها روشن می شود که انسان در روشنایی روز در میان شبکه ای از نیروهای باطنی راه می رود و کافی است که بتواند این نیروها را کشف کند و در اختیار بگیرد تا سر انجام بتواند پیروزمندانه رو در رو با دنیا ، در جهت نقطه متعالی پیش برود .
۷- اشیاء سوررئالیستی
از همان سال ۱۹۱۴ مارسل دوشان اشیاء گوناگونی را که به طور معمول برای مصارف مختلف ساخته می شوند ، از قبیل پارو ، صافی مایعات تا بطری ، تحت عنوان ready-made  پیشنهاد کرد که فقط به امضاء کردن آنها اکتفا کرد . از چنین رفتاری که توجیهش پیچیده و دشوار است . سورئالیست ها این استفاده را می کنند که یک شی عادی و کاملا شناخته شده را از جای خودش بردارند و در جائی که با آن کاملا بی مناسبت است بنشانند .
ده سال بعد ، برتون در مدخلی به گفتار درباره واقعیت کمتر پیشنهاد می کند که چیزهائی بسازند که در خواب دیده اند و نه از نظر مفید بودن پذیرفته می شوند از نظر زیبا شناختی ، چنین طراحی دقیقا پاسخگویی هدفی است که به نقاش سوررئالیستی نسبت داده میشود : انتقال تصور مغزی به دقتی بیش از پیش عینی ، و از این به بعد ، مسیر سوررئالیستی با اندیشه ای دائمی درباره موقعیت شی در زندگی روز مره که گویای ، یک بحران ریشه ای است همراه خواهد بود . این اندیشه به هیچ وجه جنبه حاشیه ای ندارد بلکه در مرکز کردار سوررئالیستی قرار  دارد انتخاب یک شی بطور کلی میتواند طبق دو شیوه انجام گیرد .
·       یا ذهنیت ، اشیایی را که قبلا وجود دارند انتخاب می کند تا خود را در آنها منعکس سازد و به واسطه آنها خود را ظاهر سازد . توجهی که به وسیله این اشیاء ایجاد می شود ، ریشه در تمایلات ضمیر پنهان فرد دارد که انتخاب را انجام می دهد : شی طبیعی ، شی خراب شده ، شی پیدا شده ، شی ریاضی ، شی ناخواسته ، غیره.  در چنین مواردی ، تمایلات ، خاطرات ، رویاها ، اشتغالات لحظه ای  ، مانند عناصر فوق تعبیر عمل می کنند ، بطوریکه شی ای که بطور تصادفی در برابر ما قرار گرفته است ، ناگهان ” گویا ” می شود و به نظر می رسد که رابطه نزدیکتر با فرد دارد .


فرشته مرگ یا رهایی !
سینمای اسپانیا تا چند دهه تقریبا با فیلمهای لوییس بونوئل شناخته می شد ، کسی که غالب دوران فیلمسازیش را در تبعید گذرانید . پس از ساخت فیلم تاریک و کنایی به نام سرزمین بدون نان (۱۹۳۲) که در سالهای ۱۹۳۳تا ۱۹۳۵ توسط حکومت جمهوریخواه اسپانیا به جرم افترا توقیف شد ، اما بعد توسط مردم در جریان جنگ داخلی پخش شد . بونوئل تا ۱۵ سال فیلم نساخت و سپس در سال ۱۹۴۷ با ساخت دو کمدی عامه پسن در مکزیک به نامهای کازینوی بزرگ و خوشگذران بزرگ دارای موفقیت تجاری بزرگی شد و بهمین واسطه بود که امکان ساخت فراموش شدگان را پیدا کرد فیلمی که موقعیت او را به عنوان هنرمندی با اعتبار جهانی تثبیت کرد ، فیلمی با ظاهری نئورئالیستی ، تصویری از تخلفهای جوانان در مکزیکوسیتی ، و به واقع فهرستی از سیاه ترین و مخرب ترین انگیزه های انسانی .
و اما بونوئل پس از ساخت این فیلم تا ۱۹۶۲ زمان ساخت شاهکار فرشته مرگ که بسیاری آنرا بهترین اثر بونوئل می دانند ، فیلمهای بسیاری که بهترین آنها را می توان نازارین ، ال و ویریدیانا دانست ، ساخت .
گرچه ویریدیانا به علت ضد مذهبی بودن هم بطور رسمی از جانب واتیکان تحریم شد و هم دل رژیم فرانکو را به علت مطائبه آشکار نسبت به حکومت فاشیستی به درد آورد ، نخل طلای کن را نیز ربود . اگر ویریدیانا را حاوی اهانتی آشکار به مسیحیت بدانیم ، فرشته مرگ توهینی علنی به اخلاق سنتی بوروژوایی است ، با دستمایه های همیشگی سوررئالیستی بونوئل و نیز دغدغه های مذهب ستیز او . در این فیلم گروهی از مردم ثروتمند در ویلایی اشرافی به ضیافت شام دعوت شده اند ، که از همان ابتدا به روش خاص غافلگیری بونوئل پی به غیر عادی بودن جریان از طریق اصرار خاص خدمتکارها برای نبودن در ضیافت پی می بریم . میهمانان پس از حذف غذا برای استراحت به تالار نشیمن می آیند ، پس از مدتی تفریح و گوش کردن به موسیقی هنگامیکه قصد خداحافظی دارند به شکلی اسرار آمیز از رفتن طفره می روند و عجیب تر آنکه کسی هم قادر به وارد شدن به خانه نیست . این وضعیت که ابتدا به شوخی و تفریح برگزار می شود اما بتدریج اقامت آنها به چندین روز می انجامد و مبدل به کابوسی می شود و اتاق نشیمن مجلل بیشتر به اردوگاه مرگ مبدل می شود ، تا آنجا که آنها حتی پس از خوردن گوسفند که سر از ویلا در آورده ، اجساد پیرمرد و دو عاشق و معشوقی که خودکشی کرده اند را نیز نگه می دارند ، تا از آنها برای استفاده های احتمالی آینده بهره برند ، زیرا بیم آن می رود که ذخیره گوشت آنان به پایان رسد . با توجه به فنون سوررئالیستی که در ابتدا ذکر شد ، بخوبی می توان طراحی فیلم را بر اساس دغدغه های سوررئالیستی بررسی کرد . طنز سیاهی که در پس فیلم نهفته است چنانکه در ابتدای مهمانی با شوخی به ظاهر بیخودی که ترسیم شده است (پیش پا خوردن خدمتکار ، ریختن غذا و یا آوردن خرس به میز شام که از آن صرفنظر می شود ) به نظر می رسد که کل ماجرا طنزی سیاه است بر اخلاق بوروژوایی و همچنین مسیحیت و یا بیرون آوردن پای مرغ از کیف به هنگام در آوردن دستمال و یا رویاها و توهمات هر کدام از افراد .
بالاخص کل قضایا که وهمی حقیقت گونه را شبیه است تا حقیقتی خیال انگیز . علی ایحال سرانجام این مهمانان بوروژوای زندانی با سر و وضعی کثیف و با بویی گند و در مرز جنون با رجوع به نحوه شکل گیری این وضعیت بهت آور و رفت بار شرایط خود را بررسی می کنند . راهکرد آنها مفید واقع می شود و لنگان از ویلا خارج می شوند ، مانند کسانیکه از قربانگاه نجات یافته اند فیلم در یک کلیسا به پایان می رسد ، جاییکه نجات یافتگان بخاطر نجات خود به سپاسگزاری رفته اند . و همان موفعیت پیشین تکرار می شود . در حالیکه همزمان در حیابانهای شهر یک درگیری آنارشیستی در جریان است به نظر می رسد بونوئل در این تمثیل درخشان سوررئالی ، نشان میدهد که تمامی داشته های بوروژواها از خویشتن درست به مانند قربانگاه ، همان چیزی است که آزادی انسان را به شکلی سیستماتیک ویران می کند ، و اینکه آزادی هنگامی بدست می آید که ذهن خود را به فرآیند شکل گیری افکارو عقاید معطوف کنیم با اینهمه نمی توان از درونمایه های مذهب جویانه و یا مذهب ستیزانه نمادین فیلم غافل شد . شمایل و شخصیت پیامبر گونه میزبان که از خشونت بیزار است و طرفدار صلح و آرامش ( تداعی کننده مسیح ) ، چنانکه خود از میهمانان دعوت بعمل آورده و حال گویا خود را برای موقعیتهای پیش بینی نشده ای که در ازای پذیرفتن دعوت او صورت گرفته ملامت میکند و به نحوی خود او در رویاروی با این پروسه گیج شده است . یا لیتیسیای باکره که درابتدای میهمانی شام نیز به نحوی بر باکرگی او تاکید می شود . لیتیسیا در تمامی قضایا حامی نوبیل میزبان است و تا آخر در کنار او می ماند ، بی اختیار ما را به یاد مریم مقدس می اندازد . آیا بونوئل در پس کنایه زدن بر زندان خود ساخته بوروژواها بر این نکته نیز طعنه می زند که انسانهایی که بی تفکر پذیرای دعوت مذهب شده ، به دامانش شتافته اندو هر از گاه با رویارویی در موقعیتی غیر از آنچه می پنداشته اند تیغ برویش می کشند بدون آنکه بدانند چرا رفته و از چه رو باز می گردند . و در آخر گله گوسفندی که وارد کلیسا می شود ؟!…
به هر حال از هر سو بنگریم نبوغ سورئالی بونوئل بیشتر ما را به بهت و تفکر وا می‌دارد.


۱ نظر:

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.

Related Posts with Thumbnails
ShoutboxSurvival Kits