۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

the night / La Notte 1961 شب


imdb: 7.8/10
کارگردان: میکل آنجلو آنتونیونی
درام



http://www.mediafire.com/?sharekey=24312c916d1f1780ab1eab3e9fa335cab086bb3fb24acfbd



«میکل آنجلو آنتونیونی»، کارگردان ایتالیایی، سی‌ام ژوییه‌ی سال 2007 در سن 94 سالگی در شهر رمِ ایتالیا درگذشت.

آنتونیونی در 29 سپتامبر سال 1912 در شهر فررا، در شمال شرقی ایتالیا، متولد شد. او در دانشگاه بولونیا اقتصاد خواند و خبرنگار سینمایی روزنامه‌ی «کوریره پادونا» بود. در سال 1940 به رم رفت و در پایتخت ساکن شد. در 1942 با «روبرتو روسلینی»، کارگردان ایتالیایی، در یک فیلم همکاری کرد و پس از آن در سال‌های میانی دهه‌ی 40، به ساخت فیلم‌های کوتاه پرداخت.

«داستان عشق»، اولین فیلم بلندی بود که آنتونیونی در سال 1950 کارگردانی کرد. فیلم‌های «ماجرا»، «شب» و «کسوف»، موفقیت بین‌المللی را برای او به همراه آوردند؛ از این سه فیلم به عنوان سه‌گانه‌ی آنتونیونی یاد می‌شود. وی در دوران فیلمسازی خود با «کارلو پونتی»، تهیه‌کننده‌ی معروف ایتالیایی که همسر «سوفیا لورن» بود، همکاری‌های فراوانی داشت.

«آگراندیسمان» با بازی «دیوید همینگز» و «ونسا ردگریو»، برای آنتونیونی شهرت فراوانی به دنبال آورد. این فیلم به زبان انگلیسی و بر اساس داستان كوتاهی از «خولیو كورتاسار»، نویسنده‌ی آرژانتینی، ساخته و در لندن فیلمبرداری شد و توانست برای كارگردان آن، جایزه‌ی نخل طلای جشنواره‌ی كن را به ارمغان آورد.

میکل آنجلو آنتونیونی در سال 1995 دچار سکته‌ی مغزی شد. این عارضه آنتونیونی را تا حدی فلج كرده بود كه نمی‌توانست حتی صحبت كند، با این وجود در سال 1996 برای دریافت یك اسکار افتخاری به لس‌ آنجلس سفر كرد. این جایزه‌ی اسکار برای یک عمر فعالیت‌های هنری از طرف «جک نیکلسون»، هنرپیشه‌ی آمریکایی، به وی اهدا شد؛ هرچند او پیش از این برای فیلم آگراندیسمان، نامزد دریافت جایزه‌ی بهترین کارگردانی شده بود.

آنتونیونی یكی از اساتید واقعی سینما و از جمله فیلمسازان سینمای جهان بود كه زبان خاص خودش را در سینما به وجود آورد.

تصاویری دقیق و اضطراب‌آور
میکل آنجلو آنتونیونی کم‌تر از دیگر فیلمسازان بزرگ ایتالیایی، ایتالیایی‌مآب بود. انگار این کالبدشناس عشق، نومیدی و بیگانگی در زندگی مدرن، از کشور و فرهنگی متفاوت با آن‌چه می‌آمد که «فلینی»، «دسیکا»، «ویسکونتی»، «پازولینی» و «برتولوچی» به آن تعلق داشتند.

در حالی که فیلمسازان یاد شده آثار خود را با شور و حال انسانی و در نهایت سبک یا اظهارات احساسی رنگ زدند، آنتونیونی یک چشم‌انداز و زبان تصویری خلق کرد که در آن مفاهیم، نشانه‌ها و معماها حکمفرمایی می‌کردند. داستان‌های او، از دختری که در فیلم «ماجرا» در جزیره‌یی آتشفشانی ناپدید می‌شود تا میراثی از سرخوردگی در عصر آسان‌گیر و سهل‌انگار فیلم «شب» و تلفیق نیمه‌ی سورئال درام و پانتومیم در «آگراندیسمان» و «زابریسکی پوینت»، همه معماهایی هستند که در روایاتی پازل‌مانند و هزارتو، در هم پیچیده شده‌اند.

قهرمانان آنتونیونی، که «مونیکا ویتی» بازیگر اصلی بیش‌تر فیلم‌های او و کسی که زمانی همسرش بود مظهر آن‌هاست، جویندگانی بودند که دقیقاً نمی‌دانستند چه چیز را جست‌وجو می‌کنند.

دقت در آثار آنتونیونی در چارچوب خود آن‌ها محدود می‌شود؛ تصاویری دقیق و اضطراب‌آور از یک دنیای طبیعی یا ساخته‌ی انسان‌ها که در آن نیروهای انتزاعی یا خود را مستقل از موجودات زنده و یا در تخاصم با آن‌ها به رخ می‌کشند، تصاویری از درختان بیرون از قاب پنجره، جایی که ویتی در فیلم «کسوف» روی یک کاناپه نشسته است و خیابان‌های خالی که به اندازه‌ی زمین و ساختمان‌ها بازتاب فساد عصر صنعتی هستند.

او در «صحرای سرخ» عملاً تمام اجزای تصویر را رنگ کرد، از خیابان‌ها و خانه‌ها گرفته تا حتی میوه‌ها. در «هویت یک زن»، یکی از آخرین فیلم‌هایش، جاده‌ی مه‌آلودی که یک راننده را در بر می‌گیرد، به رؤیایی از انهدام تبدیل می‌شود و هم‌زمان اغواکننده و ترسناک است.

حساسیت‌های او به عنوان یک هنرمند در خلاق‌ترین دوره‌ی کاری‌اش در سال‌های دهه‌ی 60، بیش‌تر میراث هنرمندان اروپای شمالی و برگرفته از آثار «کامو»، «سارتر» و ایدئولوژی «اگزیستانسیالیسم» است تا هر چیز که رنگ و بوی مدیترانه‌یی داشته باشد.

نوگرای دیروزین
علاقه‌ی آنتونیونی به سینما از اواخر دهه‌ی 1930 شکل گرفت، یعنی زمانی‌که یک دوربین 16 میلی‌متری به دستش رسید. پس از آن، مدتی هم به عنوان یک منتقد فیلم کار کرد.

آنتونیونی بعد از این‌كه در فیلم‌هایی مانند «بازدیدکنندگان شبِ» مارسل کارنه و «یک خلبان بازمی‌گرددِ» روبرتو روسلینی دستیار کارگردان بود، در فاصله‌ی سال‌های 1943 تا 1947، «مردم دره‌ی پو»، اولین فیلم خود را ساخت که مستندی درباره‌ی ماهیگیران رود پو بود. او سپس شش فیلم مستند دیگر کارگردانی کرد و در سال 1950 با «وقایع‌نگاری یک عشق»، برای اولین بار روی صندلی کارگردانی نشست.

دهه‌ی 50 میلادی برای آنتونیونی، سال‌هایی پر از کار و فعالیت بود. او در این دهه چهار فیلم بلند ساخت و در نوشتن فیلمنامه‌ی «شیخ سفید»، با «فدریکو فلینی» همکاری کرد.

در پایان این سال‌ها آنتونیونی دیگر یک نام بین‌المللی شده بود. داستان او درباره‌ی زوجی که به دنبال ناپدید شدن یکی از آشنایان بیش‌تر با هم آشنا می‌شوند اما به زودی حسی از بیهودگی وجودشان را فرامی‌گیرد، با یک سکانس افتتاحیه‌ی فراموش‌نشدنی که در جزیره‌یی غیرمسکونی روی می‌دهد، چنان از دید تماشاگر امروزی ساکن و مبهم به نظر آمد که در جشنواره‌ی کن فیلم را هو کردند؛ اما اوضاع به همین شکل باقی نماند. چیزی نگذشت که «ماجرا» ساخته‌ی سال 1959، یک شاهکار تلقی شد و در فهرست ده فیلم محبوب بسیاری از منتقدان قرار گرفت. آنتونیونی در دو فیلم بعدی خود که عملاً به همراه ماجرا یک سه‌گانه‌ی غیررسمی را شکل دادند، تماشاگر را واداشت در احتمالات پرمعنی سینما عمیق‌تر فرو برود.

«شب»، محصول سال 1960 و با بازی «مارچلو ماسترویانی» و «ژان مورو» در نقش زوجی که از هم فاصله گرفته‌اند، فیلمی کند و ترانه‌ی سوگواری برای یک ازدواج بود، در حالی که مظاهر لذت‌گرایانه‌ی دهه‌ی 60، یعنی مهمانی‌های تفریحی و روابط سبک‌سرانه را به شکلی تمسخرآمیز در پس‌زمینه‌ی خود به رخ می‌کشید. در «کسوف» ساخته‌ی سال 1962، هم‌زمان با آن‌که تعامل شخصیت‌ها جای خود را به کولاژ انتزاعی از صدا و تصویر می‌دهد، داستان عاشقانه‌ی بین «مونیکا ویتی» و«آلن دلون» بیش از یک بار منجمد می‌شود که گواهی از بن‌بست احساسی است. پایان این فیلم، بهترین تک‌سکانس دوران کاری فیلمساز را به نمایش می‌گذارد؛ ده دقیقه تصاویر بی‌کلام، از آسمان خاکستری‌رنگ گرفته تا نور بی‌فروغ چراغ یک خیابان، در حالی که جهان در یک گرگ و میش غمناک فرو می‌رود.

آنتونیونی پس از این سه‌گانه دیگر هیچ‌گاه نتوانست احساسات‌گرایی نمادین را چنین کامل به تصویر درآورد، همان‌طور که پس از دهه‌ی 60 نتوانست شک‌گرایی ترحم‌آمیز درباره‌ی روابط آدم‌ها را چنین دور از هارمونی ترسیم کند. او در سال 1966، آگراندیسمان را با لحظه‌هایی مسحورکننده خلق کرد و چهار سال بعد در «صحرای سرخ»، یک تولید مشترک با بازی «ریچارد هریس»، با شکل تازه‌یی که با حالتی سورئال به تمام چشم‌اندازها داد، عملاً از محدوده‌ی واژگان بصری فراتر رفت.

اما نزدیکی او به سینمای روز غرب، با «حرفه: خبرنگار» در سال 1975 به پایان رسید؛ داستان مرموز هویت‌های جابه‌جا شده، با بازی «جک نیکلسون» در نقش مردی که آواره‌ی اروپا و شمال آفریقا می‌شود و صحنه‌هایی مثال‌زدنی است - از جمله سکانس هزارتومانند پایانی و حرکت‌های به‌ظاهر ناممکن دوربین - اما فیلم در گیشه در برزخ فروش فرو رفت. تن دادن به عناصر تجاری یعنی استفاده از ستاره‌ها و عناصر داستانی تریلر، خوشایند تماشاگران آثار هنری نبود، در حالی که ابهام آن نیز جویندگان سرگرمی را از خود دور کرد.

در سال‌های دهه‌ی 1980، آنتونیونی آرام‌آرام به یک نوگرای دیروزین ساکن در دنیایی متفاوت شباهت پیدا کرد که به سوی نگرشی سبک‌تر و مضحک‌تر از پست‌مدرنیسم حرکت می‌کرد. او پس از یک فیلم تجربی ویدیویی به نام «عقاب دو سر دارد» و چند پروژه‌ی ناتمام مانند فیلمی مستند درباره‌ی چین، در سال 1995 در یکی از اپیزودهای فیلمی چنداپیزودی و به لحاظ بصری زیبای «آن سوی ابرها»، با «ویم وندرس» همکار شد، در حالی كه یک سکته‌ی مغزی باعث شده بود تا بخشی از بدنش فلج شود و نتواند صحبت كند.

آخرین اثر سینمایی آنتونیونی، یکی از اپیزودهای فیلم «اروس» بود که سه سال پیش ساخته شد و اپیزودهای دیگر آن را «وونگ کار وای» و «استیون سادربرگ» ساختند. فیلم آخر او به معمایی بدون قلب و انرژی شباهت داشت، گو این‌كه مثل همیشه تصاویر زیبا بودند. با مرگ آنتونیونی، آخرین بازمانده‌ی نسل فیلمسازان ایتالیایی هم‌دوره‌ی او، از این دنیا رفت.


ناظر تیزبین بیماری‌های قرن بیستم
مراسم بزرگداشت آنتونیونی در ساختمان شهرداری رم برگزار و پیکر او در فرارا، شهر زادگاهش در شمال ایتالیا، به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری وی افراد بسیاری نظیر «تئو آنجلوپولوس»، «فرانچسکو روتلی»، «خوزه مانوئل باروسو» و «والتر ولترونی» حضور داشتند.

فرانچسکو روتلی، وزیر فرهنگ ایتالیا، آنتونیونی را به عنوان یک روشنفکر بسیار حساس مورد تقدیر قرار داد و گفت: «آنتونیونی ناظر تیزبین بیماری‌های قرن بیستم بود. مرگ او به معنای پایان یک چرخه‌ی تاریخی در سینمای ایتالیاست».

«ژاک لانژ»، وزیر فرهنگ سابق فرانسه، آنتونیونی را غول سینمای جهان خطاب کرد و گفت: «این فیلمساز فقید با افزودن دوباره‌ی هوش ادبی به سینما، انقلابی در زبان سینما به پا کرد». لانژ زمانی که وزیر فرهنگ بود، درسال 1993 یک نشان ویژه به آنتونیونی اعطا کرده بود.

والتر ولترونی، شهردار رم نیز گفت: «به لطف سینمای آنتونیونی، ما تصویر دیگری از واقعیت داشتیم، راهی دیگر برای نگاه کردن به چهره‌ی یک انسان، طراحی یک خودرو و ...؛ حتی یک ابر هم پس از دیدن فیلم‌های او متفاوت به نظر می‌رسید».

تئو آنجلوپولوس، معروف‌ترین فیلمساز یونان، به خبرگزاری فرانسه گفت: «آنتونیونی در زندگی و آثار خود به کمال رسید ... آنتونیونی یکی از اساتید شخصی من بود. اولین بار او را در رم دیدم و بلیت «ماجرا» را که سیزده بار دیده بودم نشانش دادم؛ آنتونیونی لبخندی زد و بلیت «بازیگران سیار»، یکی از فیلم‌هایم را نشان داد، هرچند تصدیق کرد فقط دو بار آن را دیده است»!

خوزه مانوئل باروسو، رییس کمیسیون اروپا نیز به نمایندگی از این کمیسیون، ضمن اعلام‌ تأسف عمیق خود از درگذشت سینماگر ایتالیایی، گفت: «او معیار سینمایی باشکوه خود را وقف ما کرد».
کنترل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.

Related Posts with Thumbnails
ShoutboxSurvival Kits