imdb: 8.1/10
top imdb: #221
برادران مارکس
کمدیhttp://www.mediafire.com/?i40k4zjmkdz
http://www.mediafire.com/?yqjwgr3ammz
http://www.mediafire.com/?yi2mywtynmn
http://www.mediafire.com/?wx44gozzmzk
pass: asanfilm1.blogspot.com
زیرنویس
http://www.all4divx.com/subtitles/Duck+Soup/Farsi+Persian/1
كریم نیكونظر :برای این چند نفر، همهچیز شوخی بود. نه قانون سرشان میشد و نه حرفهای جدی. آنها آنارشیستترین آدمهای روی كره زمین بودند كه هیچچیزی نمیتوانست مانع خرابكاریشان بشود. «برادران ماركس» با هر قاعده و قانونی میجنگیدند و با شلوغ كاری، نظم محیط را برهم میزدند. آنها با چهره خاصشان میتوانستند درباره فاشیسم، دیكتاتوری، میهنپرستی و… فیلم بسازند و از موسیلینی تا مدیران كمپانی وارنر را دست بیندازند.
در بین آثارشان فیلمهایی هست كه شوخیها و شلوغ كاریهایشان هنوز هم دستاول و بینظیر به نظر میرسد. «شبی در كازابلانكا» یكی از همین فیلمهاست كه بعد از 62 سال هنوز هم سرپا به نظر میرسد. اینجا هم با همان چهرههای تیپیك روبهروییم. سه برادری كه البته در قصه نسبتی با هم ندارند. ماجرا از وقتی شروع میشود كه متوجه میشویم گنجی در«هتل كازابلانكا» پنهان شده و یك افسر نازی دنبال آن است و میخواهد با كشتن مدیران هتل، خودش این پُست را بهدست بیاورد و به گنج پنهان برسد.
اما سرمایهگذاران به فكر كسی میافتند كه هتلی را در دل كویر اداره میكند. گروچو همان آدمی است كه به هتل كازابلانكا میآید تا آنجا را اداره كند. اما ورود او یعنی آغاز هرجومرج. درهمان آغاز كار، گروچو میگوید:«… كار من اینه كه شماره تمام اتاقها رو عوض كنم.» و یكی از كارمندانش میپرسد:« ولی اونوقت مهمون ها همه به اتاقهای عوضی میرن. به قروقاطی شدنش فكر كردین؟» و گروچو جواب میدهد: «آره، ولی به بامزگیاش فكر كردی؟» مجموعه این دیالوگها كلید ورود به دنیای غریب آن هاست.
آنها بامزگی و شوخی و خرابكاری را بر همه چیز ترجیح میدهند و تماشاگرشان را در معرض اتفاقات غیرقابل وصف و دیوانهوار میگذارند. آنها خودشان نیروی تهدیدگری بودند كه هیچ چیزی نمیتوانست آنها را وادار به فرار كند یا حتی باعث لكنت در گفتارشان شود. تنها خودشان بودند كه در برابر حركات بیپروایشان كم میآوردند و تسلیم میشدند. گروچو با آن قیافه حقبهجانب و مدلِ سبیلِ نقاشی شده و سیگار برگی كه همیشه گوشه لبش است، مغز متفكری است كه اصولا درباره هر موضوعی حرف میزند و حاضرجوابی میكند.
چیكو هم یك نابغه در بازیهای كلامی است و نمیشود در ساخت اصطلاحات و تشبیهات در برابرش مقاوت كرد و با او كلكل كرد. اما این هارپواست كه بدون دیالوگ، با انجام اعمال جنونآمیز و البته نبوغآمیز، اغلب راهحل ارائه میكند و در این میان بیش از همه هم به فضا آسیب میرساند! اوست كه نبض طنز و كارهای خندهدار را در دست دارد و میتواند هر جا دلش خواست شوخیهای بیپایانش را آغاز كند. هارپو در بین برادران ماركس، پدیدهای است كه به راحتی میتواند در هر لحظه و صحنهای آشوب به پا كند. به همین جهت هم تمركز داستان بر اوست.
«شبی در كازابلانكا» جزو شاهكارهای آنها نیست. اما تمام موتیفهای برادران ماركس را در خود دارد. در سال 1946، كمپانیها به قابلیت غیرقابل مهار بودن آنها پی برده بودند و به همین دلیل دیگر قید استفاده از كارگردانهای با تجربه آثار كمدی برای فیلمهای آنها را زده بودند. برادران ماركس بیشتر نیازمند اپراتوری بودند كه پشت دوربین بماند و حواسش به تجهیزات و آدمهای دیگر باشد. در این فیلم هم با اینكه فیلمنامهنویسانی با آنها همكاری داشتهاند، اما این گروچو است كه بخش عمدهای از شوخیهای فیلم را نوشته و طبق عادت همیشگی، هارپو را پررنگتر كرده است.
در آن سالها كمپانی برادران وارنر، گروچو را به خاطر استفاده از فیلم محبوب استودیو،«كازابلانكا»، تهدید به شكایت و دریافت غرامت میكنند. اما این دلیلی میشود تا یكی از كمیكترین نامهنگاریهای تاریخ رخ دهد. گروچو در جواب آنها، كمپانی را تهدید میكند كه به خاطر استفاده از عنوان«برادر» در نام شركتشان میخواهد ادعای غرامت كند.
چون آنها زودتر از برادران وارنر این نام را داشتهاند و بعد در نامههای دیگر مدام آنها را پند میدهد كه از نام«برادر» دست بكشند و سراغ خواهر بروند. عمل دیوانهواری كه باعث میشود شركت برادران وارنر هم بفهمند با آدمهای ساده و اتوكشیدهای روبهرو نیستند. ستایش دیوانهوار آنها از بینظمی، نشانهای از انتقاد به رفتار و كردار مردم نبود. آنها هیچگاه منتقد روابط و اینگونه پُزهای روشنفكری نبودند. شوخی برای آنها تنها برای خنده بود و آنها ترجیح میدادند تماشاگرشان را از خنده رودهبُر كنند تا پندهای اخلاقی و حرفهای عجیب بزنند.
میگویند سالوادور دالی گمان میكرد آنها بهترین كاراكترها برای حمله به دنیای بورژوازی و قاعدهمند هستند. برای همین سراغشان رفت تا در فیلمی با آنها همكاری كند. حرفهای گروچو و حركات هارپو آنقدر عجیب بود كه سالوادور دالی از دستشان فرار كرد و با همه دیوانهبازی خودش در برابر آنها تسلیم شد. آنها نابغههای دیوانهای بودند كه میخواستند در دنیایی پر از هرجومرج زندگی كنند و به هر رابطه و رفتاری بخندند. برای برادران ماركس دنیای واقعی جای خندهداری بود.
در بین آثارشان فیلمهایی هست كه شوخیها و شلوغ كاریهایشان هنوز هم دستاول و بینظیر به نظر میرسد. «شبی در كازابلانكا» یكی از همین فیلمهاست كه بعد از 62 سال هنوز هم سرپا به نظر میرسد. اینجا هم با همان چهرههای تیپیك روبهروییم. سه برادری كه البته در قصه نسبتی با هم ندارند. ماجرا از وقتی شروع میشود كه متوجه میشویم گنجی در«هتل كازابلانكا» پنهان شده و یك افسر نازی دنبال آن است و میخواهد با كشتن مدیران هتل، خودش این پُست را بهدست بیاورد و به گنج پنهان برسد.
اما سرمایهگذاران به فكر كسی میافتند كه هتلی را در دل كویر اداره میكند. گروچو همان آدمی است كه به هتل كازابلانكا میآید تا آنجا را اداره كند. اما ورود او یعنی آغاز هرجومرج. درهمان آغاز كار، گروچو میگوید:«… كار من اینه كه شماره تمام اتاقها رو عوض كنم.» و یكی از كارمندانش میپرسد:« ولی اونوقت مهمون ها همه به اتاقهای عوضی میرن. به قروقاطی شدنش فكر كردین؟» و گروچو جواب میدهد: «آره، ولی به بامزگیاش فكر كردی؟» مجموعه این دیالوگها كلید ورود به دنیای غریب آن هاست.
آنها بامزگی و شوخی و خرابكاری را بر همه چیز ترجیح میدهند و تماشاگرشان را در معرض اتفاقات غیرقابل وصف و دیوانهوار میگذارند. آنها خودشان نیروی تهدیدگری بودند كه هیچ چیزی نمیتوانست آنها را وادار به فرار كند یا حتی باعث لكنت در گفتارشان شود. تنها خودشان بودند كه در برابر حركات بیپروایشان كم میآوردند و تسلیم میشدند. گروچو با آن قیافه حقبهجانب و مدلِ سبیلِ نقاشی شده و سیگار برگی كه همیشه گوشه لبش است، مغز متفكری است كه اصولا درباره هر موضوعی حرف میزند و حاضرجوابی میكند.
چیكو هم یك نابغه در بازیهای كلامی است و نمیشود در ساخت اصطلاحات و تشبیهات در برابرش مقاوت كرد و با او كلكل كرد. اما این هارپواست كه بدون دیالوگ، با انجام اعمال جنونآمیز و البته نبوغآمیز، اغلب راهحل ارائه میكند و در این میان بیش از همه هم به فضا آسیب میرساند! اوست كه نبض طنز و كارهای خندهدار را در دست دارد و میتواند هر جا دلش خواست شوخیهای بیپایانش را آغاز كند. هارپو در بین برادران ماركس، پدیدهای است كه به راحتی میتواند در هر لحظه و صحنهای آشوب به پا كند. به همین جهت هم تمركز داستان بر اوست.
«شبی در كازابلانكا» جزو شاهكارهای آنها نیست. اما تمام موتیفهای برادران ماركس را در خود دارد. در سال 1946، كمپانیها به قابلیت غیرقابل مهار بودن آنها پی برده بودند و به همین دلیل دیگر قید استفاده از كارگردانهای با تجربه آثار كمدی برای فیلمهای آنها را زده بودند. برادران ماركس بیشتر نیازمند اپراتوری بودند كه پشت دوربین بماند و حواسش به تجهیزات و آدمهای دیگر باشد. در این فیلم هم با اینكه فیلمنامهنویسانی با آنها همكاری داشتهاند، اما این گروچو است كه بخش عمدهای از شوخیهای فیلم را نوشته و طبق عادت همیشگی، هارپو را پررنگتر كرده است.
در آن سالها كمپانی برادران وارنر، گروچو را به خاطر استفاده از فیلم محبوب استودیو،«كازابلانكا»، تهدید به شكایت و دریافت غرامت میكنند. اما این دلیلی میشود تا یكی از كمیكترین نامهنگاریهای تاریخ رخ دهد. گروچو در جواب آنها، كمپانی را تهدید میكند كه به خاطر استفاده از عنوان«برادر» در نام شركتشان میخواهد ادعای غرامت كند.
چون آنها زودتر از برادران وارنر این نام را داشتهاند و بعد در نامههای دیگر مدام آنها را پند میدهد كه از نام«برادر» دست بكشند و سراغ خواهر بروند. عمل دیوانهواری كه باعث میشود شركت برادران وارنر هم بفهمند با آدمهای ساده و اتوكشیدهای روبهرو نیستند. ستایش دیوانهوار آنها از بینظمی، نشانهای از انتقاد به رفتار و كردار مردم نبود. آنها هیچگاه منتقد روابط و اینگونه پُزهای روشنفكری نبودند. شوخی برای آنها تنها برای خنده بود و آنها ترجیح میدادند تماشاگرشان را از خنده رودهبُر كنند تا پندهای اخلاقی و حرفهای عجیب بزنند.
میگویند سالوادور دالی گمان میكرد آنها بهترین كاراكترها برای حمله به دنیای بورژوازی و قاعدهمند هستند. برای همین سراغشان رفت تا در فیلمی با آنها همكاری كند. حرفهای گروچو و حركات هارپو آنقدر عجیب بود كه سالوادور دالی از دستشان فرار كرد و با همه دیوانهبازی خودش در برابر آنها تسلیم شد. آنها نابغههای دیوانهای بودند كه میخواستند در دنیایی پر از هرجومرج زندگی كنند و به هر رابطه و رفتاری بخندند. برای برادران ماركس دنیای واقعی جای خندهداری بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.